سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اتصالات

چهارشنبه 88 شهریور 11 ساعت 7:47 عصر

او...

خش خشششش....
سیم وصل شد ، اتصال شماره یک:
صدای لطیفی (از جنس موافق) پشت خط نعره می کشه:
هوی بزغاله! حواست هست؟ ماه رمضونه گلابی!
- ممنون از تماستون! یاد آوری کردید! پتک*!

به زور سیم رو وصل می کنیم ، اتصال شماه دو:
- الو، سلام بالا! می شه یه مداحی توپ بزارین برام؟
- لطفا صبر کنید، دی دیری دی دیری دی دیری دی ... (صدای اهنگ انتظار با متن : ای قَلَم سُوزلَرین دَ اَثَر یُخ! ) 
حیف اون چادری که پناه عالمینه نیست؟
که حالا خاکی شده تو کوچه های مدینه
ذکر لب من ، امن یجیبه ، آخه مادرم خیلی غریبه...
- تق ... تووق ...بوق بوق بوق بوق ...
- الو! کوشین آقا؟ صدا در و دیوار اومد چرا؟

پارازیت:
- موج برمیداشتیم می رفتیم سمتشون ، همه می گفتن : حیدر ، حیدر، حیدر ، حیدر... بعدا فهمیدم چقدر کتک خوردم !

رررینگ.... رییییینگ:
- الآن که تو خوابی قرار بود مقبره باشی! زیارت عاشورا صبح خوش مزه تره یا خواب؟ خاک تو سر سلیقت!

اتصال پنجم:
- خداااااااااااااااا....
تق تق :
-کیه؟
-فاضل نظری!
-فرمایش؟
- در روزگار شما آن هایی است.
خود را با آنها همراه کنید.
آن هایی که چون ابر می گذرند.

(پشت کتابم اینو نوشته!)

*: نمی دونم تو پی نوشت کدوم پست یه توضیحی داده بودم! پتک و تلنگر و اینا!

پ.ن1: تئوری شیرین تر از جان ولایت فقیه رو دارم از زبون شهید بهشتی می شنفم؛ کتاب ولایت ، رهبری ، روحانیت ! شیرینه! احلی من العسل!
پ.ن2: یکی دو نفر مسئولیت سپردن بهم! احتمالا می خونن این پست رو! دو روز دیگه هم میشه صبر کنید؟ دارم کم کم مرتب می کنم خودم رو! یعنی دو روز دیگه حداقل از الآن مرتب ترم!
پ.ن3: نفوذ حیرت های زندگیم باعث شده اینجا هم شبیه حیرت کده بشه! شاید شرمنده!

التماس دعا
یا علی


نوشته شده توسط : کفش دار

کفش های دیگران [ نفر کفش گذاشتن]

روضه، حیرت کده، شهید بهشتی


انگار تنمان به پیرهن سیاه عادت کرده است!

چهارشنبه 87 اسفند 7 ساعت 1:29 صبح

یا لطیف

دنبال کاغذ می گشتم!
وسط هیئت دنبال کاغذ می گشتم !
وقتی روضه تمام شد وسط هیئت دنبال کاغذ می گشتم!
اواخر شعر هوس کردم بنویسم، وقتی روضه تمام شد وسط هیئت دنبال کاغذ می گشتم!
کاغذ نبود !‏ چشم هایم را بستم تا فکرهایم از لای سوراخ چشم هایم بیرون نریزد!‏
کاغذ که نباشد اینطور می شود!‏
***
حالا هی به خودم فشار می آورم که روضه بگویم، از پیامبر (ص) از حسن‏(ع) از حسین (ع) از علی (ع) از زهرا (س) ...
همه ی روضه ها به «بی بی » ختم می شود !
باید پیرهن سیاه رو در بیاریم؟ میشه یه کار مکروه بکنیم؟ فقط همین یکی؟ بزار تا فاطمیه پیرهنا تنمون باشه! به خدا روضه تازه داره شروع می شه، شش ماه غربت همه ی دین از امشب شروع می شه!‏راسته که می گن هنوز کفن پیامبر خشک نشده غربت علی شروع شده ها... ماجرا تازه شروع شده ... کوچه و در و دیوار و...
انی تارک فیکم الثقلین
 قرآن و حیدر و زهرا و حسنین
و تسعة المعصومین من ذریة الحسین
میبینم روزی که قرآن سر نیزه رود
در عالم نیست کسی فریاد حیدر شنود
میبینم روزی را که پشت درب خانه ی زهرا ...
روضه گفتن سخته!‏ نمی شه... کاش بیشتر دنبال کاغذ می گشتم!
یا علی

پ.ن1: در عجبم از فهم بعضی ها!‏ به شهدا می گن مرده! با مهدیار بودیم، تعریف کرده!‏
پ.ن2: خیلی وقته دنبال این شعر می گشتم!
پ.ن3: فردا می رم قم و جمکران اگه بطلبن و قسمت بشه و روزیمون باشه!
پ.ن4: چرا اینقدر سخت می گیرم؟


نوشته شده توسط : کفش دار

کفش های دیگران [ نفر کفش گذاشتن]

هیئت، روضه، حضرت زهرا، شهدا


انگار دل به روضه ی تو پر کشیده است

جمعه 87 دی 6 ساعت 5:35 عصر

یا لطیف

به کفشدار
سلام!
چی بگم ؟ جز حرفهای تکراری؟ جز متن های زنگار زده ی توی دل که دیگه...  اما به خدا فرق داره! محرم ، لباس سیاه ، اشک ، روضه ،سینه ، گریه ، داد ، فریاد ، زجه ، اصلا هرچی بگی فرق داره! محرم یه دنیاست برا خودش !‏ کِی رو دیدی این همه دلت بخواد پر بکشه ؟ هان؟ جواب بده ! یادته ؟ یادته هفتاد و دو روز مونده به محرم رو ؟ یادته به مجید گفتی « بیا این محرممون فرق داشته باشه؟» یادته قرار شد برید از رفقا حلالیت بطلبین ؟ آخه محرمه ، کم چیزی که نیست ... یادته چهل روز مونده بود به محرم قرار شد هر روز با بچه های هیئت -هرکی برا خودش- زیارت عاشورا بخونین ؟ یادته؟ چی شد؟ چرا دلت اونقدر که باید نلرزیده هنوز؟ چی شد ؟ چرا دلت هنوز سیاه نپوشیده ؟ رسید ها ، سه روز !‏ فقط سه روز دیگه مونده!‏ از اون هفتاد و دو روز فقط سه روزش مونده! از اون چهل روز فقط سه روزش مونده! یادته قبل ماه رمضون حاج ایمان گفت قبل ماه رمضون باید دلتون رو آماده کنید ! چی شد پس؟ محرم هم داره میادا ...
دلت خوشه به هیئت ، به روضه ، به چهار نفری که دور هم جمع می شین و سینه می زنین، به شب عباس (ع) ، به «موج نزن آب فرات» . دلت خوشه به گریه ! آخه کجا رو دیدی مثل هیئت همه بی ادعا زار بزنن؟ هان؟   دلت خوشه به محرم ...
دلت...
دل...
د...
کاش می شد دل دیوانه کمی پر بزند... یادته فاطمیه رو ؟ تموم که شد دلت تنگ محرم بود ! از اون موقع ، یه کاری کن پر بگیری ! سه روز مونده ها ...
انگار دل به روضه ی تو پر کشیده است
یعنی برای گریه مجوز رسیده است؟ ...

پ.ن: محرم شاید نتونم آپ کنم! امتحان ها و هیئت گره خوردن به هم! دعام کنید!

یا علی


نوشته شده توسط : کفش دار

کفش های دیگران [ نفر کفش گذاشتن]

محرم، هیئت، روضه، گریه



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

چالش ده سال پیش!
کشتی شکستگانیم...
شیرین تر
زیر بار خاطرات 2!
فاجعه
منتظر چی هستی؟
توکلت علی الله...
نفس...
مؤمن باش مرد!
با صفا باشیم
درد های برای درددل نشدن!
زیر دین...
دلا...
رفت و برگشت!
توبه های از سر حیرت
[همه عناوین(137)][عناوین آرشیوشده]