سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زیر دین...

یکشنبه 92 فروردین 25 ساعت 8:37 صبح

من شاگرد آقا مجتبی نبودم. ارتباطم با آقا مجتبی هم در حد جلسات محدودی بود که پای منبرشان نشستم و این سالهای آخری که شب های قدر درکشان کردم. کلی وقت هم بود منتظر بودم فاطمیه بیاید و یک دل سیر به آقا مجتبی فکر کنم. من شاگرد آقا مجتبی نبودم، حتی مثل بعضی رفقا پامنبری ایشون هم محسوب نمی شم. ولی آنقدر بهشان وابسته بودم که برای اولین بار روز وفاتشان احساس کردم یتیم شده ام.
این روزهای فاطمیه همه اش جملات روضه شب 23 آقا مجتبی توی ذهنم مجسم می شود. نیازی به شرح و تکمله نیست، همه ی حرف ها را خود آقا مجتبی می زند. ساده و بی ریا.
لطفا اگر قرار است این صوت را گوش بدهید توی همین ایام گوش بدهید. ارزش زمان و مکان روی تأثیر کلام ربط دارد. این را از ضجه ها و ناله های توی صوت هم می شود فهمید.

پی نوشت: همان روزهایی که آقا مجتبی را از دست دادیم، یکی از اساتیدمان مطلبی نوشته بودند با عنوان «حجت مسلمانی ما» . آقا مجتبی خیلی به گردن ما حق داشت. بهتر بگویم، خیلی زیر دین آقا مجتبی هستیم...


نوشته شده توسط : کفش دار

کفش های دیگران [ نفر کفش گذاشتن]



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

چالش ده سال پیش!
کشتی شکستگانیم...
شیرین تر
زیر بار خاطرات 2!
فاجعه
منتظر چی هستی؟
توکلت علی الله...
نفس...
مؤمن باش مرد!
با صفا باشیم
درد های برای درددل نشدن!
زیر دین...
دلا...
رفت و برگشت!
توبه های از سر حیرت
[همه عناوین(137)][عناوین آرشیوشده]