سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کشتی شکستگانیم...

یکشنبه 94 تیر 21 ساعت 6:57 صبح

یا لطیف...

 

1. بین اینکه این بالا یا رفیق بنویسی، یا لطیف بنویسی یا اینکه بنویسی او... کلی تفاوت هست. تفاوت به اندازه احوال متلاطم تو. احوالی که هم آرامش را به زندگی ات دیده ای، هم طوفانی اش را...

 

2. طوفان که می آید تازه یاد بادبان می افتیم و اینکه محکم بسته امش یا نه. اینکه گره های طناب های زندگی چقدر محکم بسته شده. اینکه نکند تاب نیاورم. نکند طوفان مغلوبم کند. نکند...

 

3. نگرانم. اینهمه اتفاق نشان از بارهای سنگین دارد. هنوز مطمئن نیستم که چقدر شانه هایمان برای این بار آماده است.

 

4. طوفان که می زند گم می شوم. می شکنم.

 

5. یا رب ، یا رب ، یا رب

 

6. طوفان که می زند، می شکنم. گم می شوم. می ترسم. گریه می کنم. دنبال یک آغوش می گردم که مثل بچه ها خودم را تویش گم کنم. دنبال یک شانه. از طوفان که نمی ترسم، طوفان که ترس ندارد. طوفان هست! همانطور که هوا هست، آب هست، باد هست، خورشید هست. طوفان هم هست. واقعیت است دیگر، کاری اش نمی شود کرد. اما خودم... خودم که توی طوفان گم می شود خیلی می ترسم. خودم که می شکند، خودم که گره هایش باز می شود، خودم که بادبانش پاره می شود. خودم که عرشه اش به آب می رود...

 

7. آدم که می ترسد کار سخت تر می شود. کنترل کشتی بیشتر از دستش خارج می شود. اصلا فکر کنم ناخدا ها کشتی ها را غرق می کنند نه طوفان.

 

8. خودم! اسماعیل اینجاست. باید خودم را ذبح کنم. فقط نیاز به یکی دارم که لرزش دست هایم، وقتی خنجر روی حنجرم می گذارم را بگیرد.

 

9. اصلا باید به همینجا برسیم. اینکه خودم باید خودم را ذبح کنم. بدون کمک هیچ کس.

 

10. برای درک همین ... نمی دانم... پس چرا کنار همیم؟

 

پ.ن1: مسلما مخاطب خاص داره مطلب.

پ.ن2: هروقت حس می کنم خودم چیزی شدم و حیفه سر ببرم خودم رو می فهمم هیچی نیستم!

پ.ن3: یا لطیف...


نوشته شده توسط : کفش دار

کفش های دیگران [ نفر کفش گذاشتن]



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

چالش ده سال پیش!
کشتی شکستگانیم...
شیرین تر
زیر بار خاطرات 2!
فاجعه
منتظر چی هستی؟
توکلت علی الله...
نفس...
مؤمن باش مرد!
با صفا باشیم
درد های برای درددل نشدن!
زیر دین...
دلا...
رفت و برگشت!
توبه های از سر حیرت
[همه عناوین(137)][عناوین آرشیوشده]