سفارش تبلیغ
صبا ویژن

3

دوشنبه 90 اسفند 15 ساعت 10:1 صبح

او...

1.یا رفیق من لا رفیق له!

زندگی 1

2.برداشت های از این خط بالا(بالای عکس) می تونه متفاوت باشه!

جالبن خب! نیستن؟

3. احساس می کردم خیلی بیشتر حرف داشته باشم، ولی همه ی حرف ها توی همین 3 خلاصه میشه. خود همین از برکات خداست. همین خدایی که توی شماره 1 ذکر خیرش بود. تمام زندگی ما به تصمیم هاییه که توش میگیریم، و صد البته تلنگرهایی که باید بخوریم و بزنیم. امربه معروف و نهی از منکر . هرچند هنوز باید حرف ها بشنوم و نهی ها بشم. باید ساخته بشیم خب! اصلش همینه .1 و این وسط خدا اونقدر کرم و رحمانیت و رحیمیتش رو به رخ می کشه که آدم روش نمیشه ابراز تضرع نکنه! خداجون، انت العزیز و انا الذلیل و هل یرحم الذلیل الا العزیز؟ و چقدر قشنگه که توی زندگی به این برسی که مجبوری خوب باشی و این جبر توی زندگی همه هست، فقط مائیم که با تمام وجود داریم با این جبر بی خود و بی جهت می جنگیم! اونقدر جدی که خوب بودن برامون سخت شده. ولی از هرچه بگذریم، سخن دوست خوشتر است...

زندگی 2

3.25. یه آدم، برای رسیدن به انسانیت، به عوامل متعددی نیاز داره. یکیش آدمه، کسی که خوب بلد باشه تو گوشی بزنه، در عین حال ترسناک نباشه!

عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست...


--------------------------------------------------------------------------------

1. خطاب خاص: خودشه، همینه!

 

پ.ن1: عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست...
پ.ن2: برای تشکر!


نوشته شده توسط : کفش دار

کفش های دیگران [ نفر کفش گذاشتن]


مادر بزرگ بچه های بهشت زهرا

چهارشنبه 90 اسفند 3 ساعت 11:39 عصر

او...

بچه تر که بودم، وقتی می رفتیم سر مزار سید محسن و سید رضا، خب نزدیک ننه علی بود، قطعه 24 . بچه تر بودم، مادرم سراغ ننه علی می رفت. من که حالیم نبود.

ننه علی

من هنوز هم حالیم نیست، وقتی ننه علی توی درگیری های ما گم می شه و مثل همه ی زندگیش، غریب تشییعش می کنن.

ننه علی، حقت  بیشتر از اینا بود.

دلم برای ننه علی تنگ شده ، حالا دیگه خونه ش هم نیست، تا از دور غلغلکت بده که شاید این دفعه ببینیش. بعد راه بیافتی لای مزارها تا برسی به قفل در خونه ی ننه علی. و اگه خودکار دم دستت باشه کنار نوشته های کم رنگ و پررنگ  دیوار خونه ش و زیر بزرگ نوشته ی روی در خونه که سالهاست پر رنگ مونده 1بنویسی: ننه علی ، جون بچه ات دعام کن!
ننه علی مادر بزرگ بچه های بهشت زهرا بود
مگه میشه بهشت زهرا رفت و یه سر به ننه علی نزد؟

1. دیوار نوشته : دنیا به علی نازد، مولا به اباالفضل


پ.ن1: یادت میاد حامد؟
پ.ن2: داشتم بعد مدت ها برای پی نوشت می نوشتم، از اینکه این سیاست زدگی دارد همه چیزمان را به هم می ریزد! وقتی شنیدم ننه علی فوت کرد و تشییع شد و تدفین...به هم ریختم!


نوشته شده توسط : کفش دار

کفش های دیگران [ نفر کفش گذاشتن]


دلم صاحب می خواهد

جمعه 90 دی 16 ساعت 6:10 عصر

او...

1. چقدر خوبه آدم وقتی یه غلطی می کنه سریع بره پیش صاحبش، بعد سرش رو بندازه پائین و هیچی نگه. دلش پر بشه ، بغض کنه ، بعد روش نشه گریه کنه.

چقدر خوبه آدم صاحب داشته باشه.

2. مشکل ما اینه که همیشه از بقیه انتظار داریم درکمون کنن و بفهمنمون. باقالی، خودت کی می خوای بقیه رو بفهمی؟ 

3. آدم خیلی بده از آینه فرار کنه . یا من مشکل دارم یا آینه. هرچند من مشکل دارم ، ولی آینه هه هم ترسناک شده خب! این رسمش نیست.

برای اینکه فکر نکنی پائینی به تو مربوطه

3/5. امام على علیه‏ السلام :
اَلاِْفْراطُ فِى الْمَلامَةِ یَشُبُّ نیرانَ اللَّجاجِ ؛
زیاده‏ روى در سرزنش کردن ، آتش لجاجت را شعله ‏ور مى‏ سازد .
تحف العقول ، ص 84 .

خدایا به تو پناه می برم از شر خودم!

4. اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی

&&$#@^(* قصه ما دلش که گرفت ادب کرد ؛ فقط سرش رو انداخت پائین و هیچی نگفت. 27 ساعت بعدش توی قطار تهران-مشهد بود. چقدر خوبه وقتی آدم بغض می کنه بتونه راحت گریه کنه!

حضرت ولی نعمت

5. * گفتن بعضی کلمات در مکان های عمومی خیلی خوبیت نداره .

6. چون دلم برای هفتمیش تنگ شده اینجا رو سریع رد می کنم.

7. دلم برای روزهای سفید جهادی تنگ شده . «جهادی منطقه ای است در خوش آب و هوا ترین مناطق ایران» آنجایی که آفتابش سوزان و سرمایش استخوان سوز است . یا جاده ندارند یا خانه . یا هر دو یا هیچکدام. باید جهادی فهم باشی که بفهمی محرومیت نه به جاده است نه به خانه . دلم برای جهادی تنگ شده ، حتی اگر این روزها همه از خاطرات جهادیشان بگویند. از وحیدها و حمید ها و مصطفی ها و مجید هایشان. از تک تک بچه های روستا . باز هم هنوز برای جهادی حرف نگفته زیاد است.

برخی رنگهای اردوی جهادی

8. رهبرم : روزیکه غرب به این پیشرفت رسید، خانواده هنوز در آن حضور داشت.

پ.ن1: دلم برای محرم تنگ شده. وقتی همه شبیه ابن شبیب می شدیم و به خاطر خودمون برای ارباب گریه می کردیم . قال الرضا علیه السلام : یابن شبیب ، ان کنت باکیاً لشیء...

پ.ن2: نفس هایم گواهی می دهد بوی تو می آید...

بریم دنبال بچه بازیمون
یا علی


نوشته شده توسط : کفش دار

کفش های دیگران [ نفر کفش گذاشتن]


<   <<   6   7   8      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

چالش ده سال پیش!
کشتی شکستگانیم...
شیرین تر
زیر بار خاطرات 2!
فاجعه
منتظر چی هستی؟
توکلت علی الله...
نفس...
مؤمن باش مرد!
با صفا باشیم
درد های برای درددل نشدن!
زیر دین...
دلا...
رفت و برگشت!
توبه های از سر حیرت
[همه عناوین(137)][عناوین آرشیوشده]